روزی که تصمیم گرفتم برای حقوق دگرباشان ایرانی فعالیت کنم نوزده سال داشتم و نمی دانستم که چه راه پر پیچ و خمی در پیش دارم. تصمیم گرفتم چون نیازی احساس می کردم برای حرف زدن٬ برای دفاع کردن از حقوقی که نه تنها پایمال شده بود بلکه به زبان آوردن آن نیز ترس داشت. بیش از پانزده سال از آن روز می گذرد و روزی نبوده است که احساس پشیمانی کنم
همیشه تلاش کردم که همراه دیگر دوستان دگرباشام باشم. از شادی ها٬ غم ها٬ سختی ها٬ شکست ها و پیروزی های دوستان دگرباشم شاد شدم٬ غمگین شدم٬ سختی کشیدم٬ شکست خوردم و پیروز شدم. یکی از مهمترین عواملی که در طی این سال ها باعث شده که دست از کار نکشم همانا تماس ها٬ لبخندها٬ شادی ها و تشکرهایی است که از طرف جامعه ی دگرباشم دریافت می کنم. همیشه گفته ام که اگر تعداد پیام های مثبت به پیام های منفی نمی چربید مسلما دست از کار می کشیدم و به سراغ کاری دیگر می رفتم
دیروز یکی از دوستان که از اواسط دوران پناهجویی اش پرونده اش را به من سپرده بود و هم اکنون در یکی از شهرهای کانادا زندگی می کند با من تماس گرفت و بعد از حال و احوال پرسی جمله ای گفت که دیگر احساس خستگی نکردم. گفت که «باز هم از تو ممنونم و معلوم نبود اگر آن روز با تو تماس نمی گرفتم هنوز در ترکیه چه شرایطی را تحمل می کردم» مسلما بزرگترین کاری که من برای او انجام داده بودم چیزی نبوده است جز همراه بودن٬ گوش کردن به حرف ها و درد دل هایشان و در حد توان کمک کردن به حل مشکلات روزمره شان
یادم می آید چند سال پیش یکی از دوستانم با مشکلی مواجه شد و نیمه شب با من تماس گرفت که من را ببیند. سعی کردم که آرامش کنم و بعد از اینکه به خانه شان رفت برایم در یک پیام تلفنی نوشت: «باید خوشحال باشی که در بدترین شرایط اولین اسمی که به ذهن می آید اسم تو است. می دانم که خیلی سخت است اما این چیزی نیست که برای هر کسی اتفاق بیافتد». راست می گفت که خیلی سخت است چون تمام جنبه های زندگی شخصی ام به گونه ای به حاشیه رفته است و کاری در این دنیا نیست که بتواند جایگزین کاری شود که در این پانزده سال انجام داده ام
اما جدای از تمام این حرف ها هنوز کارهایی است که قادر به انجامشان نبوده ام. هنوز خیلی وقت هاست که شرمنده ی دوستانم می شوم. وقتی که میبینم یکی از دوستانم مورد تبعیض و سواستفاده قرار گرفته است٬ به او تجاوز شده است٬ توهین شده و قربانی رفتارهای دگرباش ستیزانه است از خودم خجالت می کشم که هنوز نتیجه ی این همه سال آسایش و راحتی جامعه ی دگرباشم نیست و راه طولانی ای در پیش است. خیلی وقت ها ناخودآگاه از دوستانم عذرخواهی می کنم و معمولا می پرسند که چرا من بابت رفتار و کارهای دیگران عذرخواهی می کنم؟ من عذرخواهی می کنم چون هنوز موفق نشده ام که جلو اینگونه سواستفاده ها و خیانت ها را بگیرم. عذرخواهی می کنم چون هنوز نمی توانم با خیال آسوده کامپیوتر و موبایلم را خاموش کنم و مطمئن باشم که اتفاقی نمی افتد
هنوز خیلی کارهاست که باید انجام داد و آرزو می کنم یک روز بیکار شوم و دیگر موضوعی نباشد که باعث شود به عنوان یک فعال حقوق دگرباشان ایرانی کار کنم. آن روز فرا خواهد رسید