ترکیه ای که من در آن زندگی کردم

پنجم مارچ ۲۰۰۵ ساعت ۱۲:۴۵ بعدازظهر وارد ترکیه شدم. درست چند روز مانده به عید نوروز. تا درخواست پناهندگی بدهم و حدود سیزده ماه به عنوان پناهنده در ترکیه زندگی کردم تا در روز ۱۰ ماه می ۲۰۰۶ که ترکیه را به مقصد تورنتو ترک کردم. ترکیه ای که من در آن به عنوان پناهجو زندگی کردم با ترکیه ی امروز و زندگی پناهجویی امروز از بعضی جهات خیلی متفاوت تر و یا سخت تر بود. برایتان می نویسم که شاید رنج پناهجویی این روزها با این مقایسه کمی آسان تر شود. می نویسم که در تاریخ بماند من و ما چه کشیده ایم

وقتی وارد کایسری شدم کسی را نمی شناختم جز یک نفر از دوستان که از ایران او را می شناختم و همان شب با دوست پسرش به دنبال من به ایستگاه قطار آمده بود و به خانه ی او رفتم. چندین ماه در یک خانه با چندین ترک همخانه بودم و این کمک بزرگی به یادگیری زبان ترکی ام کرد زیرا بر خلاف تصور اولیه ام هیچ کس در ترکیه انگلیسی نمی دانست و من می بایست برای گذراندن زندگی ترکی یاد می گرفتم. بعد از آن هم که امیر و مجتبی از ایران آمدند و به ما ملحق شدند

هشت نفر در یک آپارتمان سه خوابه زندگی می کردیم که سهم ما چهار نفر پناهجوی ایرانی یک اتاق بود. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم که یک خانه ی جداگانه اجاره کنیم و متاسفانه ما چهار نفر بیش تر از سه روز نتوانستیم در آن خانه ای که بالای یک تپه در یکی از محله های بد کایسری بود دوام بیاوریم زیرا همسایه ها یک شب با چوب و سنگ به خانه ی ما حمله ور شدند و ما شبانه فرار کردیم. پس از آن چندین ماه ما چهار نفر در یک آیارتمان دو خوابه به همراه سیاوش زندگی کردیم و باز سهم ما یک اتاق بود. شرایط زندگی خیلی سخت بود. آب گرم نداشتیم. آب حمام به برق اتصالی داشت و برای یک دوش گرفتن چندین بار از شوک الکتریکی برق می بایست می لرزیدیم

بالاخره تصمیم گرفتیم که یک خانه ی محقر در یکی از محله های قدیمی کایسری اجاره کنیم. شرایط آنجا هم بهتر نبود اما حداقل فقط خودمان بودیم. خانه ی جدید ما سیستم گرمایشی نداشت و از بخاری های زغال سنگی قدیمی استفاده می کردیم اما تهیه ی زغال سنگ هم سخت و گران بود. یک بار در زمستان مجبور بودیم خانه را گرم کنیم و تنها وسیله ی موجود مبلمان چوبی خانه بود که ناچار بودیم آنها را تکه تکه کرده و بسوزانیم

در آن زمان خانه ها اینترنت نداشتند و یا شاید آنقدر گران بود که توان گرفتن اینترنت برای خانه را نداشتیم. من که برای کار سازمانی ام نیازمند اینترنت بودم باید به کافی نت می رفتم و از آنجا ایمیل هایم را پاسخ می دادم. رفت و آمد به کافی نت که نزدیک ترین آن حدود نیم ساعت پیاده روی بود به خصوص در زمستان خیلی سخت بود و گاهی اوقات چند بار در روز ناچار بودم که به کافی نت بروم و خیلی از مواقع امیر و مجتبی نیز با من می آمدند تا تنها نباشم. روزهای سختی بود اما خوشحال بودیم و می دانستیم که سختی ها یک روز تمام می شود و شد

در حال حاضر شرایط زندگی در ترکیه تغییر کرده است. امروزه خیلی از خانه ها اینترنت دارند و دسترسی پناهجویان به اینترنت تقریبا خوب است. شرایط خانه ها تغییر کرده خیلی از خانه ها سیستم گرمایشی مرکزی دارند و حتی با وسایل خانه اجاره داده می شوند اما مشکلات متعدد دیگری سر جای خودش باقی مانده که هیچ مشکلات تازه ای هم اضافه شدهُ از جمله طول روند پناهندگی و هزینه های زیاد زندگی. اما تمام می شود. بیایید همه ما که این راه را رفته ایم و می رویم قولی به خودمان بدهیم و به قول شفیعی کدکنی شاعر بزرگ چو از آن کویر وحشت به سلامتی گذشتیم، یاد ساکنان تازه آن خانه موقتی باشیم

تصویر: آخرین خانه ی ما واقع در فاتیح محل کایرسی که با وجود همه ی سختی ها و بدی هایش خاطرات خوبی را برای ما ساخت