برای من که حالا بیش از یک دهه است از بازگشت به ایران و شهرم شیراز محرومم، ترکیه و شهرهای پناهجونشینش، ایران است. بودن در جمع شما، حسی است که لحظه لحظه اش برایم عزیز است. در این دو هفته که در ترکیه بودم به دنیزلی، آنکارا و اسکیشهیر سر زدم و با تعداد زیادی از شما دیدار کردم. یک همایش در دنیزلی، بیش از هفتاد دیدار خصوصی و البته جمع شدن در منازل شما دید تازه ای از مشکلات پناهجویان از یک طرف و جامعه شکننده دگرباشان از سوی دیگر به من داد. راستش را بخواهید در کنار شما بودن چنین انرژی مضاعفی به من داده که از زمانی که به تورنتو بازگشتم بی وقفه مشغول انجام دادن مجموعه کارهایی هستم که وعده اش را دادم.
در همایش دنیزلی که در نیمه شهریور ماه برگزار شد نزدیک به صد نفر شرکت کردند. در این همایش از مسایل حقوقی اقلیت های جنسی در ایران صحبت کردیم، از بیماری های جنسی گفتیم و البته مفصلا درباره پناهجویی، مشکلاتش و راه کارها بحث و تبادل نظر کردیم. در دنیزلی از همه خواستم تا بی نام و نشان، هر انتقاد یا سوالی که از شخص من یا درباره من یا درباره سازمان دارند بر روی کاغذ نوشته و بپرسند. سوالات اکثرا درباره رونده پناهندگی بود که به یک یک آنها جواب دادم. برخی دوستان هم درباره برخی از شایعات و سوالهایی که خصوصا در ماه های اخیر در فضای مجازی اقلیت های جنسی مطرح شده بود، پرسیدند که تلاش می کنم مجموعه ی پرسش و پاسخ ها را تیز مکتوب کرده و منتشر کنم تا دیگران نیز از آنها استفاده کنند.
آنجا من همه را دعوت به شکستن سکوت کردم. گفتم فکر نکنید چون در ترکیه هستید و پناهجو پس دیگران می توانند حقتان را بخورند. برایشان توضیح دادم که چرا هیچکس از جمله فعالان حقوق بشر و حقوق دگرباشان اجازه کوچکترین تعدی، سواستفاده یا اجبار پناهجویان به کاری که آنها تمایل ندارند را ندارند. توصیه کردم حتی اگر روزی تصور کردید که خود من، آرشام پارسی، به حق شما تعدی کردم، سکوت نکنید، فریاد حق طلبی تان را بلند کنید و یادتان باشد که می توانید از مراجع قانونی شکایت کنید. توضیح دادم که هیچکس با هر مقام و قدرتی که باشد نمی تواند هیچ خللی در کار پناهندگی دوستان ایجاد کند. آنجا بود که کمی احساساتی هم شدم و گفتم ما ایران را ترک نکردیم که عده ای زورگوی تازه، بتوانند با پول و زور، دوباره بر ما حکم کنند. گفتم من از زندگیم گذشتم که کسی نتواند به من و همنوعان من زور بگوید و اعلام آمادگی کردم تا در برابر هرگونه جفا و زورگویی هر کس علیه پناهجویان با شما و همراه شما باشم.
البته جدای از این بحث های جدی، ترتیب یک مهمانی را هم بعد از سمینار دادیم تا باب آشنایی و معاشرت بیشتر باز شود.
در دیدارهای خصوصی، متوجه شدم نیاز است تا با همکاری گروه های مختلف، به خیل رو به رشد پناهجویان دگرباش کمک های فوری برسانیم. همانطور که در بسیاری از دیدارها هم خاطر نشان کردم سازمان ما تا حالا به بیش از هزار و دویست پناهجو در ترکیه کمک کرده است. ما تلاش های تازه ای برای افزایش خدماتمان به پناهجویان دگرباش ایرانی مقیم ترکیه را آغاز کردیم و امیدواریم که به زودی به نتیجه برسد.
یکی از خطراتی که جامعه دگرباش ایرانی پناهجو را در ترکیه تهدید می کند، افزایش شمار مبتلایان به برخی بیماری های جنسی است. جدا از اطلاعات کم، گران بودن وسایل پیشگیری و محافظت جنسی یکی از دلایل این اپیدمی است. در این سفر هم همانند گذشته توانستم مقداری کاندوم رایگان میان پناهجویان تقسیم کنم، با برخی متبلایان گفتگو کنم و کمک هایی را ترتیب بدهم. اذعان می کنم که این اقدامات در برابر بعد خطر موجود بسیار ناچیز است و باید اقدامات جدی تری را به ویژه در زمینه آموزش در پیش بگیریم. تاسفم اینجاست که چطور میان برخی گروه های به اصطلاح فعال در زمینه حقوق بشر، بر سر یک قران و ده شاهی دعواست درست همان وقتی که صد ها نفر از همنوعان ما در تب سوزاک می سوزند یا مبتلا به اچ آی وی و یا اچ پی وی شده اند و پولی برای درمان ندارند. ای کاش این دعواها خاتمه پیدا می کرد و تبدیل به یک کار مفید می شد.
در جلسه ام با دفتر کمیسریای عالی پناهندگان سازمان ملل در آنکارا که در روز هشتم سپتامبر انجام گرفت سعی کردم تمام مشکلات پناهجویان دگرباش در ترکیه را به گوش آنها برسانم. برای تسریع پرونده هایشان چانه زنی کنم و توضیح دهم که چرا این پناهجویان باید سریعتر از روند تشریع بخشیده ی سازمان ملل مورد بررسی قرار گیرند. مشکلات مالی زندگی خیلی از پناهجویان به ویژه پناهجویان لزبین جوان را بسیار سخت تر کرده است. حدود نهصد دلار از بودجه ی کمک های مالی سازمان دگرباشان ایرانی را در این سفر به پناهجویانی که نیاز شدید مالی داشتند اختصاص دادم. و همچنان تلاش می کنم تا حداقل گوشه ای از مشکلات و نگرانی های خواهران و برادران دگرباش خودم را گرفته و در این سفر طولانی و طاقت فرسا در کنار آنها باشم.
سفرم به ترکیه، مثل همیشه پر از درس زندگی بود. پر از ملاقات های امید بخش نه تنها برای پناهجویان بلکه برای خود من، پر از در عمل دیدن میل به زندگی تا وقتی شقایق هست، پر از عزم های جزم و روحیه های قوی که در سیاه ترین روزگاران، لحظه ای از نگاه به آینده بر نمی تابند.
ما تنها نیستیم، یکدیگر را داریم و امید به به روزهای بهتر را.
به قول امیرحسین آریانپور، محقق ارزشمند، آفتاب زندگی پاینده باد، چشم ما بر طلعت آینده باد.
از همه کسانی که داوطلبانه ترتیب جز به جز این سفر و برنامه را دادند ممنونم. دست روشنک٬ پیمان، محمد، محمدرضا، اشکان، علی و سجاد را صمیمانه می فشارم زیرا بدون کمک های بی دریغ آنها امکان با شما بودن فراهم نمی شد.
به امید دیدار دوباره
آرشام پارسی
۲۷ شهریور ۱۳۹۴ خورشیدی