یکی از افتخارات من همان کامپیوتر پنتیوم ۲ است

امروز با یکی از دوستان صحبت می کردم و در میان حرف هایش گفت که فردی به او گفته است که آرشام هم لپ تاپی دارد مثل من و تو و با آن کار می کند و چیز مهمی نیست و به اصطلاح «فکر نکن که چه خبر است». به او گفتم که امروزه همه از لوازم الترونیکی ای مثل کامپیوتر٬ موبایل و … استفاده می کنند و تقریبا همه این وسایل را در دست دارند اما نحوه ی استفاده درست از وسایل نیز نباید نادیده گرفته شود. گفتم که یکی از افتخارات زندگی من این است که سال ها پیش با یک کامپیوتر ۳۸۵ و بعد پنتیوم ۱ و پنیتوم ۲ شروع کردم و از اتاق کوچک خانه ی پدری ام در شیراز توانستم با آن امکانات محدود حرکتی را آغاز کنم که نه تنها تا به امروز ادامه داشته است بلکه در آینده نیز متوقف نخواهد شد

یادم می آید در آن زمان هنوز اینترنت به اندازه ی امروز قابل دسترس نبود و برای وصل شدن به اینترنت جدای از هزینه های زیاد کارت اینترنت با آن سیستم دایل آپ که صدای قژ قژ و دنگ دنگش تا چند دقیقه برای وصل شدن به اینترنت همه ی خانه را فرا می گرفت کار سختی بود و تازه سرعت کم و فیلتر سایت ها  مزید بر آن بود اما آنقدر عشق داشتم و مصمم بودم که انجام همه ی این کارها جز لذت چیز دیگری برایم نداشت

تازه سایت سازمان همجنسگرایان ایرانی (پی جی ال او) را درست کرده بودم و خیلی ساده و ابتدایی بود اما خیلی وقت ها تا صبح بیدار می ماندم و به ایمیل های دوستان تازه ام پاسخ می دادم. ایمیل هایی که سرشار از حس همدردی و درد مشترک انکار شدن و نادیده قرار گرفتن بود. دانش ام از زبان انگلیسی خیلی محدود بود اما مشتاقانه سعی می کردم که با استفاده از دیکشنری مقالات انگلیسی را به فارسی ترجمه کنم و در اختیار دوستانم قرار دهم. خیلی از همراهان آن روز من دوستان امروز من هستند و به خوبی به یاد می آورند که چطور از این شهر به آن شهر میرفتم تا با آنها ملاقات کنم٬ پای حرف هایشان بنشینم و سعی کنم راهی برای گفتن حرفهای خاموش شده مان پیدا کنم. آن روزها شبکه های اجتماعی امروز وجود نداشتند و یا خیلی محدود بودند و حرف زدن خیلی سخت بود اما حرف زدیم٬ عید صدا داشتیم٬ کمک می کردیم تا چیزی که امروزه داریم را بسازیم و به سهم خودم خوشحالم و به آن افتخار می کنم. یادم می آید که در آن سال ها داشتن تلفن همراه یک ژست بود و همگان از داشتن آن محروم بودند و من ناچار بودم حقوق چند ماه ام را صرف کنم تا یک خط موبایل بگیرم تا بتوانم مصاحبه هایی که داشتم را انجام دهم. یادم می آید که آن شبی که برای اولین بار با رادیو همبستگی سوئد برای اولین بار مصاحبه تلفنی داشتم نمی توانستم نیمه شب در خانه ی خودم راحت صحبت کنم و سیاوش دوست عزیزم دعوت کرد که به خانه ی او بروم و ناچار بودم کامپیوتر سنگین و حجیم آن زمان را با تاکسی به خانه ی او منتقل کنم تا امکان حرف زدن فراهم شود. آن روزها کامپیوتر همراه نبود که بتوان راحت این کار را انجام داد

ازآن دوست خواستم که اگر باز با آن فرد صحبت کرد به او بگوید که امروزه همه وسایل پیشرفته تری در دسترس دارند و واقعا جای سوال است که چرا  آنها تقریبا بیکار نشسته اند و با استفاده از امکانات امروز قدم های مهمتری بر نمی دارند و بر قدرت حرکت نوپای ما دگرباشان نمی افزایند.  نسل من در نبودن این امکانات این قدم را برداشت و وظیفه ی نسل جدید این است که آن را رشد و ارتقا دهد