هشتم آگوست سالروز قتل فریدون فرخزاد عزیز است. آهنگ «کسی می آید» با صدای فریدون و شعر فروغ را خیلی دوست دارم و البته خاطره ی خوبی هم از آن دارم که به اولین مصاحبه ی رادیویی من مربوط می شود. سال ها پیش وقتی که آقای شهاب از رادیو همبستگی سوئد با من با اسم مستعار آرین ورجاوندی مصاحبه کرد و این آهنگ را بعد از آن پخش کرد. در آن روزها حدس نمی زدم چه چالش هایی در زندگی همه ی ما پیش بیاید٬ چه کسانی بیایند٬ مثل چه کسانی هستند و یا نیستند٬ کسانی که در دلشان با ما هستند٬ در نفسشان با ما هستند و یا نیستند. کسانی که نان و پپسی و باغ ملی و شربت سیاه سرفه و روز اسم نویسی و نمره ی مریض خانه و چکمه های لاستیکی و سینمای فردین و هر چه را که باد کرده باشد را قسمت کنند و یا نکنند
فریدون فرخ زاد در آلمان و در خانه ی خود به قتل رسید. شواهد حاکی از آن بود که او قاتلان را می شناخته است و هنوز سفره و استکان چای آنها روی زمین مانده بود. خیلی ها این قتل را به عاملان جمهوری اسلامی نسبت داده اند اما من فکر می کنم او توسط دوستان و رفقایی به قتل رسید که نه تنها خودشان از مخالفان جمهوری اسلامی بوده اند بلکه فریدون را نیز مانعی برای تحقق خواسته های نابجای خود و یا خیانت های خود به ملت و مردم می دیدند. او را کشتند و گفتند که کار٬ کار دشمن است. بله همان هایی که داشتنشان به عنوان دوست آدم را از داشتن دشمن بی نیاز می کند
یاد و خاطره ی فریدون فرخزاد همیشه زنده خواهد بود و روزی همه چیز برملا خواهد شد و عاملان قتل او به سزای اعمال خود خواهند رسید