عشق اعدام ندارد

ده سال پیش در چنین روزهایی هنوز در ترکیه بودم . صبح طبق معمول هر روز، داشتم حاضر می شدم تا برای انجام کارهای روزمره سازمان تازه پایمان به کافی نت بروم. تلفنم زنگ خورد. از سازمان دیده بان حقوق بشر در نیویورک بود. می پرسید که آیا شما محمود و ایاز که امروز اعدام شده اند را میشناختی یا نه؟ گوشی تلفن در دستم خشک شد . شوکه شدم. نه نمی شناختم! به دلیل نبود دسترسی به اینترنت در خانه نیز نمی توانستم از اخبار آگاه شوم و او توضیج داد که امروز صبح دو نفر نوجوان به دلیل همجنسگرایی در مشهد اعدام شده اند

روز سختی بود. وقتی به کافی نت رفتم و عکس های آن دو نوجوان را دیدم بی اختیار اشکانم سرازیر شد. تصویر گویا و خبر ساده تر از هر کتمانی بود. دو نوجوان، سر ها در طنابی گره خورده، دمپایی هایی که هنوز بوی زندان می داد به پا، بی جان

آنها را نمی شناختم و یا حداقل با این اسم ها آنها را نمی شناختم. در آن زمان هم مثل امروز شبکه های اجتماعی فراگیر نشده بود و هنوز نمی دانم آیا این دو نوجوان، با تشکیلات ما که آن روزها آوازه اش در ایران پیچیده بود در تماس بودند یا نه. درست ترین پاسخ به تلفن هایی که از سازمان های حقوق بشری در سرتاسر دنیا دریافت می کردم این بود که نه کسی با این اسامی با ما در تماس نبوده است و این مرسوم است که افراد برای حفظ هویت خود از اسامی مستعار استفاده می کنند و شاید هم با ما در ارتباط بوده اند و نمی توانیم هویت آنها را تایید کنیم

خبر اعدام محمود و ایاز به یک خبر مهم در تمام رسانه های جهان بدل شد. خبر سر راست بود: دو نوجوان همجنسگرای عاشق، سر به باد دادند چون عشقشان در ایران ممنوعه شمرده می شود. فشارهای زیادی بر دولت ایران بود. دلیل فشارها افزون بر گرایش جنسی محمود و ایاز، نوجوان بودن و زیر سن قانونی بودن شان هم بود. ایران یکی از امضا کنندگان کنواسیون حقوق کودک است و اعدام که هیچ، محاکمه بالغانه دو کودک مغایر با این کنوانسیون

چیزی نگذشت که داستان هایی در رسانه های ایران مبنی بر تجاوز ایاز و محمود به یک کودک ۱۳ ساله منتشر شد که این دو به دلیل تجاوز اعدام شده اند. همه ی ما می دانستیم که رژیم اسلامی، عزم جزمی در لاپوشانی احکام دردسر سازی همچون اعدام همجنسگرایان و نوجوانان دارد! آنها برای منحرف کردن افکار عمومی و پوشاندن حقیقت در جوامع بین المللی از یک طرف و برای اجرای حکم های خود به منظور حفظ جلوه داخلی، معمولا چندین جرم را با هم یکی و به افراد می چسبانند تا راحت تر بتوانند اذهان عمومی را قانع معدوم کردنشان بکنند. این داستان دروغ آنها شک و شبه زیادی میان مردم ایجاد کرد و کمک بزرگی برای توجیه اعدام آنها برای جمهوری اسلامی ایران بود

نکته ی مهم از منظر حقوقی، نبود دلایل کافی برای تجاوز بود. اول از همه اینکه مجرمان زیر سن قانونی بودند. نکته ی دیگر اینکه ادعا شد پدر آن کودک ۱۳ ساله ادعا کرده که به فرزندش تجاوز شده و این تاییدی بر تجاوز بوده. در حالی که همه ی ما می دانیم که حتی اگر آن فرد ۲۰ سال هم داشت و خانواده اش از گرایش جنسی او مطلع می شدند اول از همه دنبال مقصر می گشتند که چه کسی فرزندشان را به اصطلاح به این بیراهه کشانده. از همه مهمتر در مملکتی که ارتباط جنسی بین دگرجنسگرایان هم زیر کنترل شدید دولت است و تنها در چارچوب ازدواج پذیرفته می شود نباید توقع داشت که مردم آزادانه گرایش های خود را اعلام کنند و باز به دلیل سیستم پیچیده و غیر شفاف قوه ی قضائیه دسترسی آزاد به مدارک و شواهد وجود ندارد و نمی توان ادعای آن را پذیرفت

مهم این بود که این افراد به دلیل داشتن رابطه ی جنسی با همجنس خود و در حالی که زیر سن قانونی بودند اعدام شده اند و محمود و ایاز تنها افرادی که به این جرم اعدام شده اند نیستند. اگر لواط در نگاه سیستم قوه ی قضائیه تجاوز مرد به مرد است پس بهتر است که واضع حکم آن را تجاوز بنامند و برای رفتار همجنسگرایان از واژه ی لواط استفاده نکنند

در این میان، هستند فعالانی که در بیرون از ایرانند و به دلایل نامشخصی، در همجنسگرا بودن این افراد و دلایل حکم تردید ایجاد می کنند که البته پاسخ به این ادعای آنان هم آسان است: تا زمانی که در قانون اساسی رژیم جمهوری اسلامی ایران، همجنسگرایی، اعدام دارد، محمود و ایاز که هیچ، هزاران نفر دیگر در خطر بالقوه اعدام قرار دارند

امروز ده سال از آن روز گذشته است و خیلی اتفاق های دیگر نیز افتاده. خانواده ی محمود و ایاز از شهر خود نقل مکان کردند و تمام ارتباط خود را با همه قطع کرده اند چون تاب تحمل فشارها را نداشتند. بیایید یاد و خاطره آن دو را زنده نگاه داریم و برای آیندگانمان میراث داری کنیم! بیایید به خاطر بسپاریم که چه راه دشواری برای احقاق حق زندگی مان سپری کرده و می کنیم! تاریخ باید لحظه به لحظه دشواری های ما را به خاطر بسپارد، چراغ راه آیندگان کند و اسباب قدردانی روزهای خوش سالهای دیگر

در ده سالگی این فاجعه، با افتخار به همه پیشرفت هایمان و نگاه واقع بینانه به راه درازی که در پیش داریم، شمعی در دل و دنیایمان روشن می کنیم به یاد از دست رفتگان و مبارزان آزادی عاشقی، به یاد محمود و ایاز و عشق ناکامشان و به امید فرداهای بهتر و آینده ای روشنتر